آبتین-زیباترین عشق دنیا

آبتین عاشق خونه جدیدمون شده. دائم راه میره و میگه: مامان!منو نبری مهدکودکا!آخه من دوست دارم طبقه اول بمونم.اگر برم مهد ،تو و بابا رو گم میکنما!!اینروزها توی اتاقشون مشغول شبیه سازی چیزهاییه که اطرافش میبینه. مثلا ساختن هواپیما وپلکانش و میکروفون برای پیج و مکالمه با مسافرا. چند روز پیش برده بودیمش آرایشگاه ،بعد از برگشتن مدام در حال پیاده کردن  همه اون چیزهاییه که اونجا دیده و شنیده و با کمک  وسایل و لگوهاش و  شونه و برس من روی بیبی دست و پا درازش  به قول خودش آرایشگاه بازی میکنه. در مجموع خیلی پسر خوبیه و اگر ندونین باور نمیکنین که توی خونه ما یه پسر کوچیک پنج ساله هست که داره یه گوشه ای از خونه با ماشینهاش بازی میکنه. پ.ن.: تصمیم دارم که عکسها رو بعد از این به اینستاگرام بسپارم و اینجا بیشتر بنویسم.حقیقتش اینه که آپ کردن عکسها اینجا برام کار سختی بود. آبتین-زیباترین عشق دنیا...ادامه مطلب

آبتین عاشق خونه جدیدمون شده. دائم راه میره و میگه: مامان!منو نبری مهدکودکا!آخه من دوست دارم طبقه اول بمونم.اگر برم مهد ،تو و بابا رو گم میکنما!!اینروزها توی اتاقشون مشغول شبیه سازی چیزهاییه که اطرافش میبینه. مثلا ساختن هواپیما وپلکانش و میکروفون برای پیج و مکالمه با مسافرا. چند روز پیش برده بودیمش آرایشگاه ،بعد از برگشتن مدام در حال پیاده کردن  همه اون چیزهاییه که اونجا دیده و شنیده و با کمک  وسایل و لگوهاش و  شونه و برس من روی بیبی دست و پا درازش  به قول خودش آرایشگاه بازی میکنه. در مجموع خیلی پسر خوبیه و اگر ندونین باور نمیکنین که توی خونه ما یه پسر کوچیک پنج ساله هست که داره یه گوشه ای از خونه با ماشینهاش بازی میکنه. پ.ن.: تصمیم دارم که عکسها رو بعد از این به اینستاگرام بسپارم و اینجا بیشتر بنویسم.حقیقتش اینه که آپ کردن عکسها اینجا برام کار سختی بود. آبتین-زیباترین عشق دنیا...ادامه مطلب

بابا علی طالبی رو خرد کرده و ریخته توی مخلوط کن تا آب طالبی بگیره. آبتین اومده تو آشپزخونه و در حال سرکشیه. انگار که از کار پدرش خیلی خوشش نیومده باشه میگه: اِ ! بابا علی! چرا خربزه رو ریختی تو وسایل؟!!! * رفته توی آشپزخونه و حوله رو برداشته تا مثلا صورتشو خشک کنه. من توی هال نشسته ام.یهو از آشپزخونه میگه: ای بابا! ازش میپرسم:آبتین !چی شد؟ درحالیکه با اخم داره از جلوم رد میشه میگه: هیچی دیگه,حوله افتاد ,من ای بابا کردم!!! * داره سعی میکنه مثلا به عروسکش غذا بده: بخور عزیزم!خوشمزه ست, من که به تو دروغ میگم!!!(دروغ نمیگمو اشتباهی میگه دروغ میگم!) * توی آسانسور هستیم. ب آبتین-زیباترین عشق دنیا...ادامه مطلب

یکی ازاولین آدینه های پاییزی:

 

 

 

 

و "تکه ای از بهشت " که صبحها قسمت مامان میشود:

 

 

 

آبتین-زیباترین عشق دنیا...

روزمرگیهای آبتین به روایت تصویر:   تیر چراغ برق:   قطار:   رنگین کمون:   شبکه پویا که چشم و ابر و لب و بینی هم داره:   فرمون:     پرواز-وقتی بالهای شما رو درهای کنترلهای مختلف تشکیل میدن-:     یلدای همگی مبارک. :) آبتین-زیباترین عشق دنیا...ادامه مطلب

زمستان امسال بوی برف ندارد. خدایا !برای خاطر دل بچه ها هم که شده بگذار برف ببارد. از این زمستان تنها آلودگی هوا و ویروسهای ترسناکش نصیب ما شده اند و سرماخوردگیهای عجیب و مداوم. دلم میلرزد از اندیشیدن به جسم تبدار گل کوچکم. خدایا! برای خاطر دل بچه ها هم که شده بگذار برف ببارد. پ.ن.1:دو بار بیمارستان اطفال رفتیم.هفته اول برای ویروسی که تب حاصلش بود و اسهال و استفراغ وچهار روز بی اشتهایی محض وهفته دوم برای یک سرماخوردگی دردناک با سرفه های خش دار وتب و آبریزش بینی وبی اشتهایی کشدار پس از آن. خدا را شکر.آبتین خوب خوب شده.باز هم خدا را شکر. پ.ن.2:شاید برای بارش برف آبتین-زیباترین عشق دنیا...ادامه مطلب

به زودی با پست مفصل برمیگردم.

:))

آبتین-زیباترین عشق دنیا...

سلام به همه همراهان عزیز.تاخیر منو ببخشین . اینروزها سرم بی اندازه شلوغه و زمان برام تند تند سپری میشه .من هر ساعت در حال خم و راست شدن و شستشو و آشپزی و رسیدگی به بچه ها هستم اما باز هم شبها موقع خواب کارهایی برام باقی مونده که وقت نشده انجامشون بدم وآپ کردن این وبلاگ -ونیز وبلاگ آریو- از جمله اونهاست. قبل از هر چیز آرزو میکنم که سال جدید برای همه مون پر باشه از تندرستی و اتفاقات خوب. و اما روزمرگیهای آبتین چهار سال و اندی ما: نوروز امسال خیلی آروم گذشت. غیر از سفر دو روزه شمال و معدود دید و بازدید هایی که داشتیم ,عید یکنواخت و معمولی بود.سیزده بدر هم طبق قر آبتین-زیباترین عشق دنیا...ادامه مطلب

عشق من حالا دیگه درحال شمردن روزهاست.داریم برای اسباب کشی آماده میشیم.حال و روز خودمون و خونه مون و وبلاگهامون گواه اینه که ذره ای وقت نداریم که به کارای متفرقه برسیم.اگه کم میام تو این خونه مجازی دلیلش اینه که بی اندازه بی اندازه سرم شلوغه.الان که دارم مینویسم بابا علی توی ساختمون جدید با آقای بندکش! مشغول انجام دادن قسمتهای پایانی سفارشهای مامان لاله است! بچه ها هردو خوابن و من امیدوارم بتونم تند تند یه چیزایی بنویسم و برم سروقت دفترچه یادداشتم که این روزا بیش از هر چیزی بهش نیاز دارم. بعد از جابجایی قراره آبتین رو بذاریم مهد کودک.خودش خیلی ذوقزده س آبتین-زیباترین عشق دنیا...ادامه مطلب